![سلـحــشـوران شـهـر نــراق](/images/no_image.png)
وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه
اداره معارف و اوقاف قم و محلات
رونوشت : اجاره نامه یکطاق موقوفه حاجی علی محمد نراقی است که طی بتاریخ 1318/4/30
شماره 222 به اداره اوقاف قم فرستاده شده است
هوالله،اعترف بما رقم فیه لدی حررها خاطی مُهر عبده الراجی،غلامحسین و بعد قبول اجاره شرعیه نمود عالیقدر آقا عبدالرحمان ابن مرحوم اقا عبدالمجید شنگولی نراقی، از جانب مستطاب افتخار الحاج آقای حاجی علی محمد تاجر نراقی، مقیم همدان(زید اجلاله العالی) توسط جناب مستطاب عمده التجار والاعیان، آقاى آقا میرزا شکراله خان صفایی تاجر نراقى
همگی و تمامیمجری المیاة یکطاق که وقف است، بر عزاداری حضرت سیدالشهدا (ارواح العالمین له الفداء) از جملهی بیست و چهار طاق آب و املاک
مزرعه حسین آبادرا که از مزارع نراق است؛ غنی عن التحدید و التوصیف با کافه ملحقات و منضمات و متعلقات آن از صحاری و مجاری و آبار و انهار و مراتع و مرابض و اراضی و کُلهما یتعلق بها بقدر الحصه ابتداء از اول مهر ماه هذه السنه 1310 قُوی ئیل
(سال گوسفند)،الی انقضاء مدت سه سال تمام به مال الاجاره،مبلغ چهل و هشت تومان وجه نقد و موازی شصت مَن،به وزن شاه پوست،مقرر آنکه مال الاجاره را بقسط السنین،سالی شانزده تومان وجه نقد و بیست مَن بوزن شاه، تربار در رفع محصول ادا نماید و منال دیوانی آن نقداًو جنسیاً با سایر عوارضات بر عهده موجر و صیغه موآجره،صحیحه شرعیه بینهما جاری شد.
و کان التحریر فی پانزدهم شهر ربیع الاول 1350
15 ربیع الاول 1350 برابر
(8 مرداد 1319)
مهرها و امضاهای حاشیه سند :
اعترف بما رقم فیه لدی
حسین غفاری
(فرزند عبدالباقی)
بمراتب متن شهادت دارم
هدایت الله رضوانی
(فرزند محمد حسین)
بمراتب متن اقرار نمود؛ شهادت دارم
جواد غفاری
(فرزند عبدالباقی)
رونوشت برابر اصل است که اصل طی شماره 222 تاریخ 1318/4/30 تحت نامه سفارشی به اداره اوقاف شهرستان قم طبق امریه 2791 شماره 1318/4/24 اداره فرهنگ شهرستان قم تقدیم شده است .
مدیر دبستان دولتی شماره 8 نراق
امضاء شاهدان :
سواد مطابق با اصل است – علی ابوالحسنی
(فرزند فرج اله)
سواد مطابق با اصل است – حسین غفاری نراقی
(فرزند عبدالباقی)
سواد مطابق با اصل است – نصراله یوسفی نراقی
سواد مطابق با اصل است - علی ضیایی نراقی
از جناب آقای حمیدرضا سلطانی شایانفرزند اکبر اهل شهر نراق از بابت بازنویسی و تنظیم متن موقوفه سپاس گزار میباشیم .
۹۹/۰۲/۲۴
سی و سه سال از شهادت مدافع راستین ولایت و کشور پاسدار جعفر کمره ئی نراقیمیگذرد ولی تا کنون از همسرش بانوی مومنه و فداکار سرکار خانم معصومه رعیتی نامیعنوان نشده و یا فضائل معنوی و منزلت مشارالیها اجازه نگارش به راویان را نداده است .
خانم رعیتی سال 1346 در تهران متولد شد . پدرش آقای حسن رعیتی فرزند حبیب و مادرش خانم صنعت طحانی فرزند حسن از اهالی شایسته و قابل احترام شهر نراق هستند .
خانم معصومه و جعفر تاریخ 16 تیر 1365 عقد رسمینمودند و نامزدی آنان کمتر از 10 ماه نکشید که تاریخ 11 اردیبهشت 1366 توسط نا امن کنندگان کردستان یعنی نادانان حزب منحله دمکرات در نوار صفر مرزی سردشت رادمرد جعفر کمرهای در راه ثبات و حفظ منطقه کردستان به شهادت رسید و دشمن داخلی باعث قطع زندگی زیبای این زوج جوان گردید .
پس از تمنای صورت گرفته سرکار خانم معصومه رعیتی از سجایای اخلاقی شهید جعفر کمره ئی مطالب با اهمیتی نگارش نمود که از ایشان سپاس گزاریم :
بسم رب الشهداء و الصدیقین
سخن گفتن از شهدا کار سختی است ، سخن از فرشتههای زمینی که چند صباحی در این دنیای خاکی زیستند و نور وجودشان گرمابخش انسانهای دیگر شد ، براستی که شهدا شمع محفل بشریتند . شهید جعفر کمره ای فوق العاده ولایت محور و گوش بفرمان امام خمینی(ره) بود . بر این اساس در وصیتنامه نوشته :
" سلام مرا به رهبر عزیزم و نور چشمم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد و با خدا پیمان میبندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین علیه السلام همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامیکه همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامیامام زمان(عج) به اجرا درآید . "
جعفر نیز به خانواده اش علاقمند بود اما عشق به ولایت و استقرار و استحکام حکومت اسلامیبرای او والاتر بود .ایشان فردی خودساخته بود و به گفته خودش تلاش زیادی برای خودسازی کرده بود. وی مصداق آیه شریفه " أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ" بود .
بدون اغراق میتوان گفت صفات متقین که در کلام حضرت علی(ع) آمده در او به منصه ظهور رسیده بود.نجابت ، اصالت ، خوشرویی و مهربانی ازمشخصههایی بود که در اولین نگاه به او جلب توجه میکرد.
نور ایمان از قلب او روی چهره اش هم اثر گذاشته بود . به واجبات دینی درهر درجهای اهمیت خاص میداد . مثلا میگفت هر وقت برایم نامه میآید اگر پشت صفحه سفید باشد و جا داشته باشد همان موقع جواب نامه را میدهم چون جواب نامه واجب است. توکل به خدا ، تواضع و فروتنی ، اهمیت به لقمه حلال از دیگرصفات برجسته ایشان بود .
رعایت پوشش و حجاب برای جعفر اهمیت ویژهای داشت و در وصیتنامه شان هم به آن تاکید کرده و نوشته :
" از همسرم و خواهرانم میخواهم که مرا ببخشند و حجاب خود را حفظ کنند که حجاب تو رنگین تر از خون سرخ من است . "
از زحمات و رنجهایی که در معرکه جنگ و جبهه متحمل شده بود سخن نمیگفت ولی فقط خدا میداند که بر او چه گذشت و این خود حکایت از مظلومیّت ایشان دارد . بار الها ما را شرمنده شهدا قرار مده
راوی : معصومه رعیتی فرزند حسن اهل شهر نراق اردیبهشت 1399
توسط آقا فتح الله مهدوی
(فرزند فضل اله معاون التجار)به این جانبه والده غلامحسین رحمانی زبیده از بابت آنچه محمد ابراهیم فرستاده بود .
گیوه چهار زوج
چیت چهار قواره هشت زرع
چارقد مرمرقالی یک طاقه
نقدا چهار تومان
این چهارقلم فوق واصل گردید این ورقه بمنزله رسید میباشد
والده غلامحسین
شهادت دارد محمود معتقدی نراقی
(فرزند ملا محمدرضا معتقدی نراقی)
سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاریفرزند سید محمود به جهت بازخوانی نامه نزدیک به 90 سال قبل سپاس گزار میباشد .
۹۹/۰۲/۲۰
دیری است که از حال خودم سیر شدم
بازیچه امتحان تقدیر شدم
تا خواستم از بند اسارت بگریزم
آهو شدم و به دام نخجیر شدم
میخواستم از دامنه تا قله بپویم
از پای فِتادم و زمین گیر شدم
افسوس جوانیم به غفلت طی شد
یک روز شکستم و شبی پیر شدم
وقتی که به خود نگاه کردم دیدم
از پای به سَر درغُل و زنجیر شدم
آری شده ام کَلاف سَر در گُم و افسوس
در پیچ وخَم زمانه تحقیر شدم
علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق اردیبهشت 1399
۹۹/۰۲/۱۸
باعث بر تحریر و ترقیم این کلمات شرعیه الدلالات آنستکه حاضر گردید آحسین مرشدی دارنده شناسنامه شماره ۳۰۰ صادره از نراق فرزند مرحوم درویش علی نراقی و بعدالحضور بیع نمود و بفروخت بمبایعه لازمه جازمه صحیحه شرعیه قطعیه به عالیشان آقا علی آقا رزاقی دارنده شناسنامه شماره ..... صادره از نراق فرزند کربلائی صفرعلی نراقی همگی و تمامینصف یکدرب
باغچه خانهکه مشترک فیمابین آقای محمدابراهیم رحمانی داشت فی محله سفلای نراق محدود به حدود اربعه
حدّی به خانه مشترک مرقوم ابتیاعی از درویش زاده
حدّی به خانه بایع حدّی به سمت باغچه محمد ابراهیم رحمانی
حدّی به شارع
کلیه ملحقات و منضمات آن مع ممر و مدخل و مشاع و غیره بقدرالحصه به مال المبایعه مبلغ چهارصد ریال که عبارت از چهل تومان است وجه نقد و مال المبایعه نقداً واصل و عاید بایع مرقوم گردید و بایع مرقوم بیع مسطور را از یَد تصرف خود اخراج و به تصرف مشتری مرقوم داد و او نیز در مِلک خود تصرف مالکانه نمود کتصرف الملاک فی املاکهم الیوم بمقتضای مارقم کل مبیع موصوف حق صرف و ملک طلق مشتری معلوم است و احدی را به هیچ وجه من الوجوه در مبیع حقی و بهرهای باقی نیست و عقد مبایعه لازمه صحیحه شرعیه قطعیه مشتمله به جمیع شرایط و ارکان خالی از نواقص و بطلان سیماً خیارالغبن ولو کان فاحشاً و ضامن درک شرعی شد بایع مرقوم که چنانچه عندالخروج مستحقاً للغیر در مبیع پیدا شود از عهده برآید بینهما نهج شرع جاری شد .
وکان ذالک تحریراً بتاریخ دهم مرداد ماه ۱۳۲۷
مراتب متن مورد گواهی است .امضاء نراقی
اثر انگشت حسین مرشدی مورد گواهی است .امضاء احمد فروغی (احتمالا فرزند ملاغلامرضا).
اقرار به مراتب متن نمود .امضاء احمد فروغی
اقرار به مراتب متن نمود مورد گواهی است.امضاء حسین غفاری نراقی (فرزند عبدالباقی)
الشهود طبیب زاده
اقرار به مراتب متن نمود اقل الحاج عباس نراقی
اعترف بما رقم فیه لدی الاحقر بیان الحق (شریف بیان الحق اصفهانی فرزند زین العابدین مدیر وقف و نماینده فرهنگ نراق)تاریخ ۱۳۲۷/۵/۱۰
سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاریفرزند سید محمود از بابت بازخوانی قباله فروش باغچه سپاس گزار میباشد .
۹۹/۰۲/۱۸
دوشنبه ١ اردیبهشت ١٣۴٨ برابر ٣ صفر ١٣٨٩ بر اثر بارش شدید نیم ساعته و جاری شدن سیل پُر آسیب قسمتی از شهر نراق ویران شد .
در تاریخ فوق رگبار نسبتا قوی در قسمت جنوب یا جنوب شرقی نراق یعنی درههای رضاییه ومنظریه و سایر درههای اطراف شروع به باریدن میکند که در اثر آن سیل شدیدی از طرف قنات آصف آباد به شهر نراق جریان پیدا میکند.
در همین اثنا یک نراقی دلسوز به نام غلامحسین حیدری فرزند کربلایی علی که این صحنه را میبیند سراسیمه و با اضطراب خود را به مسجد جامع شهر میرساند و فریاد میزند ایهاالناس بلند شوید که سیل داره میآید.
آن روز در مسجد جامع مراسم ختم بوده و این واقعه هم ساعت 16:00 در لحظات پایانی مجلس اتفاق میافتد. حضار در مجلس با شنیدن این فریاد با عجله مسجد را ترک میکنند و به منازل خود میروند واهل خانه را در جریان میگذارند.
مرحوم حاج غلامحسین حیدری
بعد از چند لحظه سیل خود را به محله شکاریها واقع در پشت مسجد جامع میرساند و در آنجا منشعب میشود. یک قسمت به طرف میدان مسجد جامع و قسمت دیگر از طریق ورودیهای منازل در مسیر وارد خانهها میشود و قسمت عمده آن از کوچهای که به پشت خانه سیّد خلیل نقیبیان وعبدالمبین منتهی میشود به طرف محله پایین حرکت میکند.
در پایان تمام مسیلها در محله سفلی نراق یعنی میدان آب انبار پایین به هم میرسند.مردم که در صحنه حضور داشتند جلو آب انبار پایین یعنی حد فاصل آب انبار ومنزل شهیدان محمودی را با کلیه امکانات میبندند و حتی از حفاظ بدنه نخل کوچک برای این کار استفاده میکنند وهر لحظه هم به سرعت سیل و حجم آب افزوده میشود و اجازه هر نوع فعالیت را از مردم سلب مینماید.
در نتیجه این محل هم که توسط مردم ساخته شده بود در اثر سرعت آب از جا کنده میشود و سیل به طرف محله پشت صوف یعنی میدان فعلی عصارخان تغییر مسیر میدهد و از آنجا خود را تا منازل مرحوم اسماعیل صادقی و مرحوم رضا عمو غلام میرساند و با پُر شدن یا به گویش محلی" مَنداب شدن" این خانهها از طریق باغچه شاه کرم به طرف اراضی مزرعه پوسنجه روانه و در محل دشت پایین پخش میشود.
صحنه واقعا وحشتناک بود به طوری که تیرهای چوبی و بشکهها و حتی بدنه نخل را برای سیل بند استفاده کرده بودند و سیل تا جلو کارگاه گلابگیری فعلی آورده بود.خوشبختانه با اطلاع رسانی به موقع ، این سیل ویرانگر تلفات جانی نداشت ولی آقای سید قاسم میرسلطانی در منزلش در محله پایین( منزل فعلی نعمت ابراهیمی) زیر دیواری که توسط سیل خراب شد میماند و مردم او را با دست و پای شکسته نجات میدهند.
سیل خسارت مالی زیاد از خود به جای گذاشت و به محض تاریک شدن هوا از شدت سیل هم کاسته شد ومردم فداکار تا قبل از رسیدن نیروهای شیر و خورشید مردم سیل زده را در حداقل زمان در منازل و مناطق امن پناه دادند.
بعد از آن جمعیت شیر وخورشید سرخ (جمعیت هلال احمر) با نصب چادرهای بزرگ در زمین فوتبال (کلانتری فعلی) سیل زدگان را به صورت موقت در آنها اسکان دادند. همزمان با امداد رسانی دولتی ، مردم همیشه در صحنه نراق هم به این عزیزان سیل زده خدمات رسانی مینمودند و به سر و سامان دادن آنها میپرداختند.
چنین سیلی را تا آن زمان هیچکس در شهر نراق و در آن محل ندیده بود وکسی هم فکرش را نمیکرد که روزی در این محل سیل بیاید.
حاج محمود ایزدی فرزند حسین نقل کرد : مردم را دیدم که اثاثیه منزل استاد باباخان اسماعیلی را که در اثر سیل تخریب شده بود از طریق پشت بامهای همسایهها و در نهایت از حیاط منزل حاج حسین پریشانی خارج میکردند. حاج رمضان قجری هم فریاد میکشید که ایهاالناس برویم کمک حاج علی عابدینی و او را نجات دهیم(در آن موقع خانه خاله اش زندگی میکرد) .
آری فداکاری تنها یک نفر از همشهریان عزیز نراقی و اطلاع رسانی به موقع جان دهها نفر را از مهلکه نجات داد .اگر چه خسارت مالی زیاد بود ولی خیّران نراقی از جمله حاج عباس معصومیو حاج روح الله شنتیایی به موقع در اسرع وقت خود را به نراق رساندند و زمین محله نراق نو را که متعلق به مرحوم غلامعلی شاطری فرزند جواد و دیگران بود را خریداری نموده و شروع به ساخت ۲۵ باب منزل مسکونی ویلایی و دربست نمودند .
پس از آماده شدن تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۴۸ بیست و پنج واحد این خانهها به سیل زدگان واجد شرایط واگذار گردید و یک باب از آنها هم توسط خیران تحویل پاسگاه ژاندارمری گردید. این پاسگاه چندین سال در منزل حاج غلامحسین قاسمیواقع در میدان نراق قرار داشت .
این محله مسکونی بعدا به " نراق نو" معروف شد و بعد از نامگذاری محلههای جدید نراق به کوی ولیعصر(عج) تغییر نام یافت .در حال حاضر هم بیشتر به محله نراقِ نو اشاره میکنند.
نکته جالب توجه که خیّران در هنگام تحویل منازل به سیل زدگان فرمودند: تا زنده اید در این خانهها بنشینید و بعد از شما هم در اختیار وارث قرار گیرد که امروزه شاهدیم آنهایی که در قید حیات هستند کماکان در منازل ساکن وآنهایی که دستشان از این دنیا کوتاه شده در اختیار وارث قرار داده اند .
بعد از این واقعه مقرر گردید که سیل بندی در بالای شهر نراق و در اصطلاح در منطقه دَرِ آسیاب احداث شود. بدین منظور کار گروهی از مُقنیان نراق به سرپرستی استاد حسن شریفی وهمکاران استاد رمضان عظیمی،استاد تقی کریمیو افراد دیگر وارد صحنه شدند و نقشه طرح سیل بند را با فناوری آن روز یعنی تعدادی چوب به اندازه دسته بیل ریختند.
نحوه کار به صورت بود که چوبها به صورت یک ردیف مستقیم به زمین کوبیده شد واستاد حسن که به اصطلاح به عنوان مهندس ناظر عمل میکرد پشت چوب اول ایستاده بود و ه جای دوربین با حرکت دادن کلاه نمدی خویش فاصله بین چوبها را تنظیم میکرد. این اصول کار مُقنیها بود . این کار امروزه با پیشرفته ترین دوربینهای مهندسی صورت میگیرد!
بدین صورت طرح حفر تونل سیل بند ریخته شد و سپس مقنیها از دو طرف شروع به حفر تونل کردند و پس از مدت محدودی بدون کوچک ترین خطا و اشتباه محاسباتی در یک نقطه به هم رسیدند و تونل باز شد و کار سیل بند به اتمام رسید . طبق اسنادی که درمورد حفر این سیل بند به جا مانده است نشان میدهد که این پروژه با هزینهای معادل۳۰ هزار تومان به بهره برداری رسیده است. این مطالب که برای اولین بار منتشر میگردد پیش زمینهای میباشد تا نراقیهای نوع دوست خاطرات و مطالب گفتنی خود از نحوه همدلی و یاری رسانی به همشهریها در نیم قرن پیش را گوشزد نمایند .
سایت سلحشوران شهر نراق از استاد مرتضی علی آقاییپژوهشگر تاریخ و فرهنگ نراق از بابت مساعدت در تهیه این تحقیق سپاس گزار میباشد .
لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
(فرمان با او و رجوع شما به سوی اوست)
و بعد
غرض از تعریس
(آراستن)این شجره ثمرةالحسنات و آبیاری این دو حد محاویت السیئات
(معاصی)آنستکه چون هر.......از مضیق مشئمه عدم به وسعت ساحت عالم عدم قدم گذاشت،به مضمون کلّ شیئهالک الّا وجهه» آمد و کما رجاء مراجعت کردنی است و شربت ناگوار مرگ را نوشیدنی و رخت هستی به اول کل من علیها فان به عالم نیستی کشیدنی بناء علیهذا بر هر عاقلی لازم است که بمدارات میمات به غیر وصیّه مأب متینه الجاهلّیه وصیتی نماید.
لهذا در حالت صحت نقش و استقلال کافه مشاعر ممضی نافذ بوده از او جمیع اقاریر الشرعیه حاضر آمد عالیقدر آقا میرزاجان ابن مرحوم آقا محمد علی خالو آبابای نراقی و اولاد به قانون شرع مطاع لازم الاتباع مطابق نوشته علیحده بمصالحه صحیحه شرعیه ... صلح صحیح شرعی نمود به دو فرزند خود یکی ذکور و هُوَ محمدرضا و یکی اناث و هیَ محترم خانوم ، تمامیمجاری و باغی که در مزرعه مدعوّه به لاستان مالک و دارا بود به استثناء باغ کوچکه جنب آنها و خانه بیوتاتی که داشت معمور و غیر معمور
(آباد و خراب)و به صیغه عمرا گرفت ، تمامیآنها را که مادام الحیوة هرگونه تصرفی بخواهد در آنها بنماید
سوای صلح و بیع و بعد از حیات خود ، وصی گردانید اخوی اکبر خود،عالیشان آقاجان نام را که چنانچه موصی لبیک حق را اجابت کرد و اطفال مصالح له مرقوم در حالت صغارت باشند مادام که صغیرند از اطاعت عمّ
(عمو)خود بیرون نروند و احدی را نمیرسد در کارهای آنها تصرفی بنماید ، خصوصاً والده
(احتمالا ... صبیه محمدیوسف ابن محمد اسماعیل نراقی که 20 ربیع الثانی 1316 از میرزاآقاجان طلاق گرفت)آنها و مصالح عنه بر آنها باید در تصرف عمّ موصی به بماند و فایده او را مخارج آنها کند . کم و زیاد مخارج آنها را هر نوعی نماید با ملاحظه حرفه و غبطهء آنها مختار است و بابت باغ کوچکه مبلغ سی و هشت تومان رایج خزانه مظفرالدین شاهی که البته مقروض میباشم، تخمیناً بعد از وفات، آن باغ را به قیمت عادله بفروشد و قروض موصی را ادا کند
و از مخلفات و دارایی موصی و اثاث الدّار آنچه قابل ذکر است دو رٵس شتر و گاو و یک رأس الاغ و ۹ رٵس گوسفند که عبارت است از دو رٵس بز و یک رأس بره و دو رٵس شیشک و دو رٵس میش و یک رأس بزغاله و چهار وصله فرش آنها را نیز با ملاحظهء صرفه و غبطه صغیر از روی صلاح و صواب دید آنها بفروشد
هرچه را که باید فروخت و مخارج اوقات تعزیه داری را به هر نحو که صلاح بداند الی بیست و پنج تومان فوق آن سی تومان مخارج نماید ،علاوه بر مخارج آنچه بماند با سایر مخلفات از اثاث الدار ، حتّی الوتر فی الجدار
(میخ در دیوار)کما فرض الله تقسیم آنها نماید
و حمل نعش موصی را به معصومه قم در علی ابن جعفر علیه السلام دفن نمایند
(قبرستان و بقعه علی ابن جعفر شهر قم)
فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ
و کان تحریر فی عزّه شهر جمادی الاولی سنه 1320
1 جمادی الاول 1320
(برابر با 14 مرداد 1281)
حضــــــــــار مجلس
عالیحضرت آقا محمد صادق ابن حاجی عبدالمجید
آقاشکرالله
آقایوسف ابن حسین
از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاریفرزند سید محمود به جهت بازخوانی وصیتنامچه آقاجان نراقی سپاس گزار میباشد .
از جناب آقای حمید سلطانی شایانفرزند اکبر از بابت تایپ و تنظیم سند قدیمی122 ساله از شهر نراق قدردانی میکنیم .
۹۹/۰۲/۱۶
تاریخ 18 تیر 1364 به اتفاق عدهای از جوانان نراق برای خدمت سربازی به شهر بیرجند مرکز استان خراسان جنوبی برای دوران آموزشی اعزام شدیم . بعد ازمسافتی به بیرجند رسیدیم و جلوی دژبانی پادگان چند سرباز اومدن وهرکدام چند نفررا برای گروهان خود انتخاب کرده با خود میبردن .
هوا تقریبا تاریک بود من به اتفاق
شهید علیرضا قجریفرزند علی محمد که البته اون زمان تهران سکونت داشتن ولی از نراق دفترچه گرفته بود و اکبرنجفی اهل شهر دلیجان باهم به گروهان 5 افتادیم .
فردا صبح برای گرفتن لباس رفتیم و بعد ازظهرهمه را به خط کردن وگفتن 9 نفرجلو بقیه پشت سرشان بایستد . بنده چون قدم بلند بود نفردوم ازسمت راست ایستادم . نفراول اهل تهران بود یه کم ازمن درشت تربود وقتی استوارخزائی اومد خبرداردادن .
ازنفراول پرسید چند کلاس سواد داری گفت سیکل هستم . من چون قبلش جبهه رفته بودم تقریبا با یه سری مسائل آشنایی داشتم اول سعی کردم طوری بایستم که قدم بلندترازاون باشه وتا سوال کرد چند کلاس سواد داری یه پای نظامیمحکم چسباندم وگفتم دیپلم ردی هستم قربان .ظاهرا خوشش آمد وگفت تونفراول بایست وچون سواد هم داری فعلا ارشد گروهان باش ، و تا آخرآموزشی ارشد موندم .
روزدوم فرمانده گروهان گفت همه را بخط کن بعد ازکمیصحبت گفت دو نفرباسواد برای درس دادن به بی سوادهای گروهان لازم است کی داوطلب میشه؟ کسی دست بلند نکرد با تجربهای که داشتم اشاره به شهید علیرضا قجری کردم که دستت را بلندکن و به فرمانده گفتم ایشون وارده وازپس این کار برمیاد . البته بیشتر سربازها ازکلات نادری بودن واکثرا متاهل و از تحصیلات کمتری برخوردار بودند .
فرمانده گفت یکی دیگه میخواهیم چون زیادهستن دوکلاس برگزار شود . خودم گفتم ازپس این کاربرمیام ، چون میدونستم بعد ازظهرکه دوساعت کلاس برگزار میشه بقیه را برای قدم آهسته وآموزش میبرن واین بهترین فرصته .
موافقت شد اسامیبیسوادها را نوشتم وکلاسها تشکیل شد . ساعت دو الی چهاربعد ازظهر پشت آسایشگاه زیلو پهن میکردیم ومن وشهید قجری با فاصله ده مترازهم درس را شروع میکردیم . قجری با دقت درس میداد ولی من فقط زمانی که بازرس میومد جلب توجه میکردم .
بعد ازکلاس قجری میگفت اکبرشما که همش با سربازها شوخی میکنی ومیخندید ،بهش گفتم خیلی خودتو خسته نکن اینها اگه میخواستن باسواد بشن کودکی یاد میگرفتن سعی کن با زبون امروزی وتنوع مطلب یادشون بدی .
خلاصه بعدا که برای امتحان آخر اومدن کلاس گروهان ما ازنظریادگیری سواد اول شد وما هم تشویقی گرفتیم . بعد از آن هم تقسیم شدیم که از اون جمع چند ماه بعد شهید غلامرضا حسینی فرزند محمد اهل نراق تاریخ 22 بهمن 1364 در جبهه سومار استان کردستان به شهادت رسید .
باز من و علیرضا قجری به لشکر 28 سنندج افتادیم که ایشون راننده مینی کاتیوشا شد ومن دردسته ادوات مسئول خمپاره 81 شدم . فاصله ما با هم یک کیلومتر بود که علیرضا عقب ترازمن بود وهرموقع به عقب برای کاری میومدم ازکنارسنگرآنها رد میشدم و گاهی هم ساعتی را با هم سپری میکردیم .آدم ساکت آروم ومهربونی بود که بعدا تاریخ 1 فروردین 1365 در جبهه پنجوین کردستان عراق طی پدافندی عملیات والفجر 9 به شهادت رسید .
راوی : علی اکبر باقری نراقی فرزند حبیب اهل شهر نراق 12 اردیبهشت 1399
۹۹/۰۲/۱۵
تعداد صفحات : 1